بسیاری از غربیان و اروپایی‌ها از مسلمانان می‌پرسند چرا تبشیر (دعوت به مسیحیت) در کشورهای اسلامی را ممنوع می‌کنید، درحالی‌که خود در کشورهای غربی مردم را به اسلام فرا می‌خوانید و دین خود را انتشار می‌دهید؟ امری که باعث شده دستاوردهای چشمگیری در خارج از جهان اسلام داشته باشید. 

بسیاری از مسلمانان سعی کرده‌اند پاسخی منطقی و خالی از تعصب به این پرسش دهند. از دیگاه من بایستی با شفافیت با سؤال‌کنندگان در مورد تفاوت اساسی جایگاه دین در کشورهای اسلامی و موضع این کشور‌ها در قبال آن با وضعیت دین در جوامع سکولار غربی و برخورد حکومت‌های سکولار با آن، خود دین بطور کلی و تفاوت شیوه‌های دعوت اسلامی با تبشیری سخن گفت. 

برخی از تفاوت‌های اساسی در این زمینه به شرح زیر است: 

۱. یکی از ویژگی‌های اسلام، ملازمت دین و حکومت است. حکومت‌های کشورهای اسلامی نمی‌توانند در قبال اسلام بی‌طرف باشند، زیرا اسلام یکی از ساختارهای جامعه، سیاست، قانونگذاری و حکومت می‌باشد و تزلزل آن موجب تزلزل دیگر ساختارهای جامعه و حکومت می‌شود. در جوامع سکولار چنین نیست، به‌ویژه در آیین مسیحیت که سپهر قیصر از آن قیصر، و دین، فقط برای تزکیه نفس و پادشاهی آسمان است. انجیل تصریح کرده که پادشاهی مسیح خارج از این جهان است. در نتیجه دین کاری به سیاست و قانون ندارد. 

بر اساس این حقیقت و این تفاوت جوهری، اصل «اسلام، دین کشور است» فقط در قانون اساسی جوامع اسلامی آمده، همان‌طور که «مجموعه ارزش‌های دینی» و «آداب عمومی» که حافظ کشور و قانون‌اند، منظور شده است، بنابراین یک کشور اسلامی از دین خود محافظت می‌کند و اجازه‌ی تزلزل و اهانت به آن را نمی‌دهد و شورش علیه اصول ثابت اعتقادی، اخلاقی و تشریعی دین مجاز نیست. 

اهمیت ارادت به اسلام و حمایت از آن در کشورهای اسلامی، کمتر از عشق و ارادت نسبت به وطن نیست و خیانت به دین به معنی خیانت به وطن و شورش علیه آن است. این یکی از ویژگی جوامع اسلامی و از تفاوت‌های اساسی آن با جوامع سکولار و لاییک است که حکومت‌های آن برای دین بطور کلی اهمیتی قائل نیستند. 

برخی جوامع غیراسلامی دارای عقاید خاص فلسفی مانند مارکسیسم‌اند و از آن به‌عنوان یکی از ساختارهای جامعه و حکومت محافظت می‌کنند. در قانون اساسی این جوامع فعالیت تبشیری ممنوع است، چون آن ‌را در تضاد با عقیده و فلسفه‌ی خود دانسته‌اند. 

خلاصه اینکه؛ وضع در کشورهایی که حکومت آن بر یک عقیده‌ی دینی یا فلسفی بنا گذاشته شده با کشورهایی که موضع بی‌طرفانه نسبت به عقاید دینی یا فلسفی دارند متفاوت است. 

۲. اسلام، تنها دینی است که در جهان معاصر در معرض هجوم علنی و شدید مراکز قدرتمند سیاسی، دینی و رسانه‌های فراگیر غربی قرار دارد. با توجه به کمبود امکانات لازم برای حمایت فکری مردم در کشورهای فقیر اسلامی، ممنوعیت فعالیت تبشیری به مانند حمایت از صنایع ضعیف ملی در حالت عدم وفور فرصت و امکانات لازم برای رقابت با قدرت‌های بر‌تر تجاری و صنعتی جهان است. 

بر اساس بولتن مرکز جهانی تحقیقات تبشیری منتشرشده در سال ۱۹۹۱ امکانات مرکز تبشیری آمریکا را به شرح زیر است: 

- ۱۲۰ هزار مؤسسەی تبشیری. 

- ۹۹ هزار مرکز رسمی پرورش مبلغ تبشیری. 

- ۴ میلیون و ٢٠٨ هزار و ٢۵٠ نفر مبلغ تبشیری رسمی و حرفه‌ای. 

- ۸۲ میلیون دستگاه رایانه. 

- ۲۴هزار و ۹۰۰ مجله. 

- ۲۷۴۰ ایستگاه رادیو وتلویزیون.

بنا به گزارش مذکور، مرکز تبشیری آمریکا فقط در یک سال ۸۸۶۱۰ نسخه کتاب تبشیری، علاوه بر ۵۳ میلیون کتاب مقدس، توزیع کرده است. در مهدکودک‌های وابسته به این مرکز ۱۰۶۷۷ مربی زن، نه میلیون کودک را آموزش می‌دهند. 

برخی امکاناتی که مرکز مذکور به آفریقا اختصاص داده عبارت است از: ۱۴۰هزار مبلغ حرفه‌ای تبشیری، شانزده هزار مدرسه‌ی تبشیری، پانصد مدرسه کلامی و ششصد بیمارستان. 

بودجه اختصاص یافته به این ارتش تبشیری ۱۶۳ میلیارد دلار و درآمد کلیساهای شاغل در این زمینه ۹۳۲۰ میلیارد دلار بوده است. 

این لشکر تبشیری توسط موسسه‌ی آمریکایی زویمر (تاسیس سال ۱۹۷۸) اداره می‌شود. این مؤسسه به‌عنوان مغز و سیستم عصبی ستاد تبلیغ مسیحیت در میان مسلمانان عمل می‌کند. 

آیا توانایی این لشکر که فقط نماینده‌ی کلیسای آمریکاست با امکانات مسلمانانی که که دیگران را به اسلام دعوت می‌کنند قابل مقایسه است؟ آیا انتقاد به ممنوعیت فعالیت تبشیری در کشورهای فقیر اسلامی در مقابل این حمله همه‌جانبه موجه است؟ 

هجوم فکری و مسخ تمدن

مبلغین تبشیری معتقدند امکانات تبشیری ارسالی اگر موجب رشد مادی و سکولاریسم در کشورهای مقصد شود، از سرعت روند مسیحی‌شدن مسلمانان می‌کاهد، بنابراین باید به ترویج کفر و الحاد و انکار کل دین توسل جست و از رعایت آزادی و اقناع فکری خودداری کرد. آن‌ها استفاده از زبان زور و اجبار در تغییر دین مسلمانان را مردود نمی‌دانند. 

در شرح بیانیه‌های شورای جهانی کلیسا‌ها که در آن به اهمیت گفتگو و آزادای و اقناع فکری اشاره شده آمده: «از نظر این شورا تنها راه مسیحی‌کردن مخاطبان گفتگو نیست. گفتگو یکی از مراحل این ماموریت است. بیانیه‌های جدید به معنی کنارگذاشتن روش‌هایی مانند زور، تلقین و تاکتیک‌های مختلف برای جذب مردم به دین ما نیست. به یمن این موسسات غول پیکر و امکانات انسانی، قانونی و مادی موجود، ماموریت تبشیر، از دعوت به مسیحیت فرا‌تر رفته و تبدیل به ابزاری برای حمله‌ی فکری، غربی‌سازی ملت‌ها و مسخ فرهنگ‌ و تمدن‌ بومی می‌شود و استعمار با از طریق ارتش‌ها و حکومت‌ از این جنبش حمایت می‌کند». 

به چشم خود دیده‌ایم که چگونه در آفریقا و آسیا بخش‌های بزرگی از کشورهای اسلامی توسط مبلغین تبشیری و با پشتیبانی استعمار، مسیحی شده‌اند. این امر در فیلیپین، اندونزی، الجزایر، اتفاق افتاده و در افغانستان، عراق، چچن، سودان و سومالی نیز در حال وقوع است. فعالیت تبشیری، فقط دعوت به مسیحیت برای هدایت انسان و تزکیه‌ی نفس نیست، بلکه جزیی از حمله‌ی استعمار غرب به جهان اسلام، امت و تمدن اسلامی است، درحالی‌که در طول تاریخ هرگز موسسات تبشیری از نوعی اسلامی وجود نداشته است. دعوت اسلامی مبتنی بر الگو و اسوه‌ی حسنه بوده است و بیشتر پیروزی‌ها زمانی رخ داده که ملت‌ها توسط حکومت‌ها به استضعاف کشیده شده بودند. 

مسلمانان فقط در یکی از سه حالت زیر دیگران را به سوی اسلام دعوت می‌کنند: 

الف) فرد دعوت‌شده، بت‌پرست است و پیرو ادیان سه‌گانه آسمانی نیست. در این حالت دعوت کردن بت‌پرست یا بی‌دین به اسلام، به معنی دعوت به دیگر ادیان آسمانی نیز می‌باشد، زیرا اسلام به آن‌ها اعتقاد دارد و برای اصول، کتاب‌ها و پیامبرانشان احترام قائل است، بنابراین دعوت بپ‌پرستان و بی‌دینان به سوی اسلام به معنی کفر نسبت به ادیان آسمانی و انکار آن‌ها نیست، بلکه دعوت به سوی تمام پیامبران خدا و رسالت، شریعت، کتاب و مجموعه‌ی ارزش‌ها و اخلاقیات آن‌هاست. 

ب) فرد دعوت‌شده، یهودی است. در این حالت دعوت به سوی اسلام به معنی رهاکردن یهودیت یا نصرانیت و کفر نسبت به آن‌ها نیست، بلکه برعکس، ضامن بقای ایمان و احترام به یهودیت، علاوه بر ایمان و احترام به مسیحیت و اسلام است. گرویدن یک یهودی به اسلام، ایمانش به یهودیت را افزون می‌کند و مستلزم انکار کتاب، شریعت و پیامبرانشان نیست. اگر به مسیحیت ایمان بیاورد نیز چنین است، اما ترک اسلام و مسیحیت و گرویدن به یهودیت مستلزم کفر به آن دو می‌باشد. پس دعوت یک یهودی به سوی اسلام با دعوت مسلمان یا مسیحی به سوی یهودیت از لحاظ ایمان و احترام به عقاید ادیان سه‌گانه آسمانی یکسان نیست. 

ج) فرد دعوت‌شده، مسیحی است. درصورت انتقال فرد از مسیحیت به اسلام، در کنار ایمان آوردن به اسلام و کتاب و شریعت و پیامبر آن، ایمانش به یهودیت و نصرانیت نیز ثابت می‌ماند، چون دعوت یک مسیحی به اسلام به معنی انکار عقایدش و ترک نصایح انجیل و مجموعه ارزش‌ها و اخلاقیات حاکم بر ایمان دینی‌اش نمی‌باشد، بلکه دعوت به عروج از پلکان پیامبران، رسالت‌ها، کتاب‌ها و شریعت‌هایی است که به ترتیب از سوی خداوند یکتا برای بشر نازل شده‌اند. دعوت به تقدیس مکه، علاوه بر تقدیس قدس است و موجب قیام علیه مقدسات دیگران نمی‌شود، درحالی‌که دعوت مسلمان به مسیحیت به معنی کفر و انکار یک دین آسمانی و تمسخر پیامبر اسلام و شریعت آخر الزمان است. 

در ادامه‌ی پاسخ به غربی‌ها بار دیگر سؤالشان را مطرح می‌کنم: «چرا تبشیر (دعوت به مسیحیت) در کشورهای اسلامی را ممنوع می‌کنید، درحالی‌که خودتان در کشورهای غربی مردم را به اسلام فرا می‌خوانید و دینتان را انتشار می‌دهید؟ امری که باعث شده دستاوردهای چشمگیری در خارج از جهان اسلام داشته باشید». 

فعالیت‌های تبشیری با همکاری متقابل نیرو‌ها و عوامل مختلف در کشورهای استعماری انجام می‌گیرد. در «کنفرانس کولورادو» که توسط کلیساهای آمریکا در سال ۱۹۷۸ به هدف ترسیم نقشه‌ی جدیدی برای مسیحی کردن مسلمانان برگزار گردید اعلام شد که آن‌ها با کلیساهای داخلی همکاری متقابل دارند. در بیانیه کنفرانس مذکور آمده: «جلب توجه مسلمین بایستی از طریق مبلغین مسیحی جوامع خودشان صورت گیرد. اعراب مسیحی در این زمینه ارجحیت دارند». 

حرکت تبشیری هم‌چنین از پشتیبانی استعمار غربی در سرزمین‌های اسلامی برخوردار است. ارتش آمریکا در هنگام اشغال عراق در سال ۲۰۰۳، هشتصد ملبغ مسیحی از محافظه‌کاران دینی را نیز با خود به این کشور آورد. آن‌ها در نیویورک علنا اعلام کردند که برای نشر مسیحیت به بغداد می‌روند. 

در این کشور‌ها پس از فاجعه آفرینی توسط نیروهای استعمار و به هم ریختن اوضاع قربانیان، مبلیغین تبشیری در قبال تغییر دین، کمکهای مادی خود را تقدیم آن‌ها می‌کنند. در اسناد «کنفرانس کولورادو» ذکر شده: «برای اینکه افراد دین خود‌‌ رها و به مسیحیت گرایش پیدا کنند لازم است بحران و مشکلاتی مانند فقر و بیماری، جنگ، اختلاف نژادی و فلاکت اجتماعی ایجاد شود تا مردم از حالت توازنی که به عادت کره‌اند خارج شوند. یکی از معجزات قرن ما این است که در بسیاری از جوامع اسلامی، حاکمان استقبال بیشتری از مسیحیان و مبلغین مسیحی کرده‌اند». 

بنابراین ابتدا فاجعه توسط استعمار ایجاد می‌شود و سپس مبلغین مسیحی از آن بهره‌برداری می‌کنند. اسم آن را هم نهاده‌اند: «معجزه‌ی قرن!». قربانیان اسلامشان را در ازای تکه نانی یا جرعه دوایی می‌فروشند. در بسیاری از کشورهای اسلامی، مانند افغانستان، عراق، سودان، سومالی، چچن، داغستان، اندونزی و فیلیپین که سربازان استعمار در آن وارد شده‌اند و همچنین در اردوگاه‌های پناهندگان در چهارگوشه‌ی دنیا که اکثریت آن‌ها مسلمان بوده‌اند این نقشه‌ی تبشیری اجرا شده است. 

مبلغین مسیحی در برخی از کشور‌ها از امکانات پایگاه‌های نظامی نیروهای استعمار استفاده می‌کنند. به‌عنوان مثال کره‌ی جنوبی پس از جنگ جهانی دوم تبدیل به پایگاه نظامی آمریکا شد. پس از چندی بیش از ۲۵ درصد مردم این کشور توسط کلیسای آمریکا مسیحی شدند. کلیسای «سایمل» وابسته به راستگرایان دینی آمریکا به عنوان پایگاه دینی زیر نظر پایگاه نظامی این کشور عمل می‌کند. مبلغین کره‌ای دوش به دوش مبلغین آمریکا و با حمایت مالی این کشور فعالیت می‌کنند تا جایی که هم اکنون مبلغین کره‌ای از لحاظ تعداد پس از مبلغین آمریکایی در رتبه‌ی دوم جهانی قرار دارند. کلیسای کره تاکنون ۱۶ هزار مبلغ فقط به کشورهای آسیایی اعزام کرده که ۲۵ درصد آن سهم کشورهای اسلامی بوده است. دایره‌ی فعالیت آن‌ها به قاره‌ی آفریقا، حتی مصر، سرزمین الازهر شریف نیز رسیده است. روزنامه‌ی الاهرام در تاریخ ۱۰/۹/۲۰۰۷ نوشت: این ملغین مسیحی زیر لوای عناوین دیگری در ده استان مصر فعالیت می‌کنند. 

بر اساس اسناد کنفرانس کولورادو این لشکر جهانی تبشیری با نیروهای غیرنظامی غربی که در سراسر کشورهای اسلامی پراکنده‌اند نیز همکاری دارند. این نیروهای مدنی که تعدادشان یکصد برابر مبلغین تبشیری است توسط آن‌ها در اردوگاه‌های ویژه آموزش می‌بینند که چگونه به فعالیت تبشیری بپردازند و مسلمانان (به‌خصوص در آن دسته از کشورهای اسلامی که مبلغین تبشیری اجازه‌ی حضور رسمی ندارند) را مسیحی کنند. 

با توجه به نکات فوق که فقط اشاره‌ای به حقیقت فعالیت تبشیری بود، آیا هنوز شبهه‌ای نسبت به عدم تناسب بین نیروهای دعوت اسلامی و تبشیری باقی می‌ماند تا پرسیده شود که چرا مسلمانان در ازای آزادی دعوت اسلامی، اجازه‌ی دعوت تبشیری را نمی‌دهند. 

به اعتراف طراحان نقشه‌ی تبشیری، آن‌ها برای مسیحی کردن به ماکیاولیسم نیز متوسل می‌شوند و ارزش‌های اخلاقی را نابود می‌کنند. با صراحت از نیت خود می‌گویند: «تحریف قرآن و قراردادن تعالیم مسیحیت در خلال واژه‌ها و تأویلات آن به جای مقابله با آن، همچنین کار با فرهنگ اسلامی». در این زمینه معتقدند: «می‌توان از اصطلاحات قرآنی فرا‌تر رفت و به فرهنگ اسلامی پرداخت، زیان آن‌ها را دستکاری و از لقب‌های تجلیلی و تعبیرات قرآنی سوءاستفاده کرد». مثلا پولس پیامبر را برای خدای مجهول یونان به کار می‌برند. 

کودکان نابالغ را به تور می‌اندازند. در این زمینه می‌گویند: «انجمن تبشیری ویژه کودکان و ماموران خدمات ویژه از طریق برگزاری مراسم خاص کودکان در روزهای یکشنبه در مدرسه سعی می‌کنند آن‌ها را به سوی مسیحیت سوق دهند. برای تشویق کودکان به تقدیم روح خود به مسیح، ابزارهای سمعی و بصری به آن‌ها هدیه می‌دهند». 

پس از ایجاد فاجعه و به دام انداختن قربانیان، به شکار کودکان زیر سن تشخیص می‌پردازند. نهادهای تبشیری تحت پوشش انجمن‌های خیریه و امداد کودکان را برای مسیحی کردن آن‌ها می‌ربایند. این امر در زمان جنگ بوسنی و هزر و گوین در سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵، در اثنای فاجعه‌ی سونامی در اندونزی در سال ۲۰۰۶، در مورد کودکان دارفور در سودان و در چاد اتفاق افتاده است. رسوایی ربودن کودکان چاد در نوامبر سال ۲۰۰۷ چون بمب صدا کرد و باعث بحرانی بین فرانسه و چاد شد. عمر البشیر، رییس جمهور سودان در ۱۴ نوامبر ۲۰۰ از این اقدام شکایت و آن را «برده‌گیری تبشیری» توصیف کرد. رسانه‌های سمعی و بصری و نوشتاری دنیا نیز سخنان او را منعکس کردند. 

دعوت اسلامی شرعی و قانونی است

در بیان تفاوت اساسی دعوت اسلامی با دعوت تبشیری می‌توان به گفتگوی صحابی جلیل القدر، حاطب بن أبی بلتعة (رض) (۵۸۶- ۶۵۰م) با مقوقس بزرگ قبطی‌های مصر (متوفی ۶۲۸ م) اشاره کرد. حاطب پس از تقدیم نامه پیامبر (ص) خطاب به مقوقس می‌گوید: «دعوت به اسلام دعوت به افزودن ایمان است، نه فسخ و ابطال یا کفر و انکار و تحقیر». این اصل که نسبت به دیگر افراد و ملت‌ها به اسلام نیز رعایت شده به دعوت اسلامی وجه شرعی، قانونی، منطقی و عادلانه می‌بخشد. 

مقوقس از حاطب می‌پرسد: «چه کسی یارت، اگر واقعاً پیامبر است را وادار کرده که مرا دعوت کند و سپس بر من حاکم شوذ؟» حاطب پاسخ می‌دهد: «همان کسی که عیسی را وادار کرد تا کسانی را که از وی رویگردانی کردند به دین خود فراخواند». مقوقس دقایقی هاج و واج ماند و سپس به گفتگو ادامه داد و حاطب به او پاسخ می‌داد تا اینکه مقوقس ساکت شد. حاطب از نو شروع به سخن گفتن کرد و گفت: تو دین خود (نصرانیت) را ترک نمی‌کنی جز اینکه بهتر از آن را برمی‌گزینی. اسلام به جای همه‌ی ادیان آسمانی‌تر کفایت می‌کند. بشارت موسی به عیسی، مانند بشارت عیسی به محمد است. دعوت ما از برای پذیرش قرآن به‌سان دعوت دعوت تورات به سوی اتجیل است. ما هرگز ترا از دین مسیح منع نمی‌کنیم بلکه به سوی آن فرامی‌خوانیم». (۱) 

این چنین بود که از اولین روزهای فرا‌تر رفتن اسلام از شبه جزیره‌ی عربی، دعوت اسلامی، دعوت به رشد و افزونی بود، نه فسخ و ابطال داشته‌های دیگران. به منزله‌ی احترام بیشتر به عقاید دیگران بود، نه تمسخر ثوابت و اصول دین آن‌ها و به مثابه‌ی تقدیس شعائر و نمادهای دینی بود. این امر، فقط در چارچوب اسلام ممکن بود. 

یهودیان، کافر نسبت به مسیحیت و اسلام و منکر این دو دین هستند و شعائر و نمادهای مسیحیان و مسلمانان را تمسخر می‌کنند، اما وقتی یک یهودی به دین مسیح وارد می‌شود بر ایمان و احترامش نسبت به خود می‌افزاید، درحالی‌که کفر و انکارش نسبت به اسلام باقی می‌ماند. با پذیرش اسلام توسط یک نصرانی علاوه بر حفظ ایمان و احترام به دین خود، به اسلام، تمام انبیای الهی، ادیان، شریعت‌ها و کتاب‌های آسمانی که حامل هدایت برای بشر در طول تاریخ بوده‌اند ایمان می‌آورد و برایشان حرمت قائل می‌شود. 

یهودیت مانند دست یافتن به مدرک دوره‌ی راهنمایی است. وقتی مسیحیت را پذیرفت به مدرک پایان دبیرستان نائل می‌شود. با ورود نصرانی به دین اسلام علاوه بر دو مدرک قبلی، مدرک دانشگاهی نیز می‌گیرد. این‌‌ همان نفاوت اساسی دعوت به پذیرش اسلام با تفاوت به پذیرش دیگر ادیان است؛ تفاوت در رشد و افزودن بر ایمان و احترام به شعائر و نمادهای دین خود به جای ابطال و تمسخر آن‌ها. 

روژه گارودی، فیلسوف فرانسوی با گرویدن به اسلام بر ایمانش به موسی و عیسی افزود و در کنار ایمان به تورات و انجیل، به قرآن نیز ایمان آورد. او تبدیل به دعوتگری به سوی دین ابراهیم شد که پدر تمام انبیاست، درحالی‌که سلمان رشدی با ارتداد خود اسلام و قرآن و شریعت و پیامبر اسلام را انکار کرد و تمسخر و تحقیر را جایگزین احترامی که برای اسلام قائل بود نمود. 

تصدیق قرآن همانا تصدیق وحی بطور کلی و تمام انبیا و ادیان الهی در طول تاریخ است. إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا (۱۶۳) وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللهُ مُوسَى تَکْلِیمًا (۱۶۴) رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لأَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا (۱۶۵) (النساء). (ما به تو وحى فرستادیم؛ همان‌گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم؛ و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (بنى اسرائیل) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم؛ و به داوود زبور دادیم. و پیامبرانى که سرگذشت آن‌ها را پیش از این، براى تو باز گفته‏ایم؛ و پیامبرانى که سرگذشت آن‌ها را بیان نکرده‏ایم؛ و خداوند با موسى سخن گفت. (و این امتیاز، از آن او بود.) پیامبرانى که بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و حکیم است.) 

﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾ (البقرة: ۲۸۵). (پیامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملا مؤمن مى‏باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتاب‌ها و فرستادگانش، ایمان آورده‏اند؛ (و مى‏گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمى‏گذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوى توست.) 

با توجه نکات منطقی و عقلانی فوق می‌توان گفت که ممانعت کشورهای اسلامی از فعالیت‌های تبشیری، امری عادلانه و منصفانه است و به معنی سنگ‌اندازی در مقابل آزادی‌های مشروع نیست، بلکه برای حفظ جزیی از ساخنار کشور و جامعه، جلوگیری از ابطال ایمان به دین و عدم توهین به دینی از ادیان آسمانی است. اسلام یعنی تکمیل ایمان به خداوند یکتا ادیان متعدد آسمانی. بدین ترتیب تمام کتاب‌های آسمانی از صحف ابراهیم و موسی گرفته تا انجیل مسیح علیه السلام و قرآنکه بر پیامبر خاتم و تاییدکننده‌ی ادیان سابق به رسمیت شناخته می‌شود. وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ الْکِتَابِ (المائدة: ۴۸) (این کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم، درحالى‌که کتب پیشین را تصدیق مى‏کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست). 

افزایش ایمان

دعوت به اسلام برای ازدیاد ایمان است و برعکس دعوت به ادیان دیگر، برای ابطال وکفر و اهانت نیست. به همین خاطر درهای جهان بدون هیچگونه اجبار و خشونت وحتی وجود مؤسسه خاصی به زودی دعوت اسلامی گشوده شدند. بسیاری از علمای غربی و اندیشمندان مؤرخین ادیان مختلف بر این حقیقت صحه گذاشته‌، به متمایز بودن اسلام و دعوت اسلامی شهادت داده‌ و تایید کرده‌اند که دعوت اشلامی از لحاظ اندیشه، مسالمت‌آمیز بودن و اتخاذ اسلوب موعظه‌ی حسنه از بقیه متمایز است. 

جرج سیل (۱۷۲۶م)، مترجم قرآن به زبان انگلیسی می‌گوید:«شریعت محمد، با استقبال بی‌نظیری در دنیا مواجه شد. کسانی که خیال می‌کنند این دین با زور و شمشیر منتشرشده، در حقیقت خود را فریب می‌دهند». (۲) 

سر توماس آرنولد (۱۹۳۰م) به عنوان یکی از مراجع بزرگ شرق‌شناسی در کتاب خود مورد راه‌های انتشار اسلام که یکی از مهم‌ترین کتاب‌ها در این زمینه به شمار می‌رود می‌گوید:«گفته می‌شود جستینان (۵۶۵ م) امپراطور روم دستور قتل ۲۰۰ هزار قبطی در اسکندریه را صادر نمود. بسیاری نیز به خاطر شکنجه‌های جانشینان‌اش به بیابان پناه بردند. فتوحات اسلامی به قبطی‌ها آزادی دینی بخشید، درحالی‌که قرن‌ها از آن محروم بودند. هیچ دلیل تاریخی که نشان‌دهنده‌ی دخول اسلام در اثر فشار و شکنجه یا عدم مدارای حاکمان نسبت به آن‌ها باشد وجود ندارد. بسیاری از آنان پیش از اینکه فتح اسلامی به پایان برسد اسلام آورده بودند، زیرا اسکندریه که مرکز تمدن مصر در آن زمان بود کماکان مقاومت می‌کرد. بسیاری از قبطیان تا چند سال پس از فتح اسلامی نیز بر دین خود ماندند». (۳) 

با قاطعیت می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که قبایل عرب مسیحی، اسلام را با اختیار و آزادانه پذیرفتند. اعراب مسیحی که در روزگار ما درمیان گروه‌های مسلمان به راحتی زندگی می‌کنند دلیل تسامح مسلمانان است. 

شکی نیست که برخی به خاطر مزایای مالی، مانند ندادن جزیه اسلام می‌آوردند، زیرا اثراتی از دین سابق در روحیه‌ شخص تازه مسلمان وجود دارد، اما نه اینکه فقط برای معاف شدن از پرداخت جزیه مسلمان شوند، چون از طرف دیگر، مسلمانان باید به جای جزیه صدقه‌ی شرعی پرداخت می‌کردند؛ منظور زکاتی است که سالانه بر دارایی‌های منقول و غیرمنقول آن‌ها فرض می‌شد. 

برخلاف گمان برخی محققین، هدف از تعیین جزیه بر مسیحیان، تنبیه آنان برای سرپیچی از قبول اسلام نبود. آن‌ها مانند بقیه اهل ذمه (دیگر مسلمانانی که درسایه دولت اسلامی زندگی می‌کردند و دین آن‌ها باعث می‌شد تا از خدمت در ارتش معاف باشند) این جزیه را مى‌پرداختند و در مقابل، مسلمانان با شمشیر خود از جان آن‌ها محافظت مى‌کردند. 

هر گروه مسیحى که با لشکر اسلام همکاری مى‌کرد از پرداخت مالیات معاف مى‌شد، همان‌طور که در مورد قبیله مسیحى«الجراهمة» که در نزدیکى آنطاکیای ترکیه زندگى مى‌کردند اتفاق افتاد. آن‌ها به صورت صلح‌آمیز با مسلمانان رفتار کردند و تعهد همکاری دادند و قبول کردند که در جنگ‌ها در کنار آن‌ها بجنگند، به شرط اینکه از جزیه معاف شوند و از غنایم جنگی نیز سهمی داشته باشند. 

وقتى فتوحات اسلامى به شمال فارس رسید (سال ۲۳ هجری) با یکى از قبایل مرزنشین پیمانى بسته شد که بر مبناى آن در قبال دادن خدمات نظامى از پرداخت جزیه معاف باشند. 

مثال‌های زیادی در مورد مسیحیانى که در ارتش و ناوگان نظامی عثمانی خدمت مى‌کردند و از پرداخت جزیه معاف شدند وجود دارد: 

- اهالى میگاریس (گروهى از مسیحیان آلبانى) از پرداخت این مالیات معاف شدند به شرط اینکه گروهى از مردان مسلح خود را براى حفاظت از کوههاى Gerones Githaero مشرف بر خلیج کورنته در اختیار مسلمانان قرار دهند. 

- مسیحیانى که در پیشاپیش ارتش ترک‌ها براى ترمیم جاده‌ها و پل‌سازى استخدام می‌شدند خراج نمى‌دادند. برخى با دادن قطعه‌زمینى از تمام مالیات‌ها معاف مى‌شدند. اهالى مسیحى» حیدره «مالیات مستقیم به پادشاه نمى‌دادند، بلکه در ازای آن گروهی متشکل از ۲۵۰ سرباز توانمند در اختیار ناوگان دریایی ترک‌ها قرار دادند. آن‌ها از بیت المال منطقه حقوق نیز می‌گرفتند. 

- اهالى روم جنوبى معروف به» آرملوبی «به خاطر اینکه بخش مهم و قدرتمندى در لشکر ترک در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی را تشکیل می‌دادند از دادن مالیات معاف شدند. مردیون Mirdites (قبیله‌ی کاتولیک آلبانیایی که ساکن کوه‌های شمال اسکدار Scaturi بودند به شرط اینکه در زمان جنگ، نیروی مسلح در اختیار مسلمانان بگذارند مالیات نمی‌دادند. 

- جزیه بر یهودیان یونان که کنترل قنات‌های آب شرب قسطنطنیه را بر عهده داشتند مقرر نشد یا کسانی که مسئول نگهبانی از انبار باروت در آن شهر بودند بخاطر اینکه خدماتى به حکومت مى دادند. 

از سوی دیگر، کشاورزان مصری چون از خدمت نظامی معاف شده بودند، علی‌رغم اینکه مسلمان بودند، باید مانند مسیحیان جزیه می‌دادند. 

منابع: 

 (۱) ابن عبد الحکم (فتوح مصر وأخبار‌ها) ص ۴۶، طبعة لندن سنة ۱۹۲۰م. 

 (۲) توماس أرنولد (الدعوة إلى الإسلام) ص ۱۸۵، ترجمة حسن إبراهیم و دکتر عبد المجید عابدین، و إسماعیل النحراوی، طبعة القاهرة، سنة ۱۹۷۰م. 

 (۳) همان، ص ۱۲۳، ۱۲۴.